دانلود مقالات دانلود مقالات .

دانلود مقالات

پایان نامه ارشد: بزه دیدگی و بزهکاری زنان

بررسی رویکرد کلاسیک جرم شناسی

بررسی رویکردهای کلاسیک جرم شناسی، متناسب با موضوع حاضر بزه دیدگی و بزهکاری زنان می توان بر رویکرد کلاسیک جرم شناسی را مد نظر قرار داد.

رویکرد کلاسیک جرم شناسی مجموعه دیدگاه مادی جرم شناسی از بدو پیدایش تا زمان پدید آمدگی جرم شناسی واکنشی اجتماعی را در برمی گیرد.

گفتار اول: رویکرد زیست شناختی

یکی از نگرشهای که در جرم شناسی کلاسیک بویژه مبحث تحققی نسبت به بزهکاری زنان وجود داشت نگرش زیست شناختی بود. این دیدگاه سعی می کند ویژگیهای زیستی و فیزیولوژیکی را در مطالعات جرم شناسی مد نظر قرار دهد. با نگاهی به تحقیقات جرم شناسان این دوره می توان 3 نگرش زیستی را در جرم شناسایی ردیابی کردند بدین قرار است.

1- به توجه تاثیرات ارث و ژن در بزهکاری: در این زمینه می توان به مطالعات سزار لومبرزو اشاره نمود. هرچند قبل از او محققینی بودند که نقش عوامل زیستی را در بزهکاری لحاظ نموده بودند همچون دلاپورتا[1] که در سال 1640 کتاب قیافه شناسی را نوشت. او در این اثر به مطالعه و تحقیق بر روی قیافه دیوانگان، افراد خشن، پرخاشگر و افراد وحشی پرداخته بود. بعد از او نیز پتاول لاواتر[2] فیلسوف سوئیسی کتاب «هنر بررسی فیزیونومی» را منتشر نمود. او در این کتاب به مطالعه و تحقیق بر روی قیافه انسان ها و مقایسه آن ها با حیوانات پرداخت و تشابه بین در حیوانات و تبهکاران را بررسی کرد.[3] لومبرزو معتقد بود که فرد مجرم متولد می شود نه اینکه با گذر زمان یا تحت تاثیر عوامل دیگر مجرم می گردد. از منظر رویکرد حاضر علت اینکه یک فرد به سمت بزهکاری روی می آورد ویژگی های زیستی اوست. وقتی کسی مرتکب سرقت می شود. یا دست به آدم کشی یا جنایات دیگر می زند. به این دلیل است که او از نظر زیستی مستعد چنین کاری است یا به خاطر ویژگی های ژنتیکی و یا به خاطر خصوصیات خاص اعضای بدن مانند شکل جمجمه، کوتاهی یا بلندی قد و یا متاثر از وراثت است. یعنی تبهکاری را از نیاکان خود به ارث برده است و یا ممکن است ناشی از سایر ویژگی های جسمی باشد.

2- توجه به تاثیرات شکل ظاهری و آناتومی بدن در بزهکاری: توجه به شکل ظاهری افراد و تقسیم بندی آنها بر اساس آناتومی بدن که در قالب مطالعات تیپ شناسی قابل ارزیابی است. از پیشگامان این نظریه می توان به ویلیام شلدون[4] و کرامچر[5] اشاره کرد که به تاثیر ریخت بدنی افراد در رفتارهای آنان بویژه پدیده های مجرمانه پرداختند. شلدون در تحقیقی که به عمل آورد متوجه شد که 3 تیپ شخصیتی را می توان در بین افراد جامعه شناسایی کرد که عبارتند از:

اندرومورف، Endromorph: افرادی که از لحاظ فیزیکی چاق، شکم پرست و خونگرم هستند.

مزومورف، Mesomorph: افرادی که ورزشکار، خوش اندام، با انرژی و حادثه جو می باشند.

اکتومورف، Ectomorph: افراد لاغر و ظریف، باهوش و درونگرا.

شلدون معتقد بود که تمایل کرومروفها برای ارتکاب جرم بیشتر از 2 گروه دیگر است. البته باید توجه نمود که تحقیقات اخیر جرم شناسی ثابت می کند که به طور قطع نمی توان گفت افرادی که فیزیک و اندام خاص دارند حتما بزهکار خواهند شد و یا همه بزهکاران دارای اندام خاص هستند.

3- توجه به تاثیر اختلافات زیستی و جسمی هورمونی در بزهکاری تاکید اصلی این دیدگاه بر این است که در اثر برخی اختلافات اساسی در افراد مانند بروز اختلال جنسی که در اثر آن برخی نواقص ژنتیکی و رفتاری و جسمی افراد به وجود می آید مانند کوتاهی قد و حرکات کودکانی و عقیم شدن برای جنس مونث و بروز مرگ برای جنس مذکر، ممکن است زمینه ارتکاب جرم آنها بیشتر از سایرین باشد. یکی از این تحقیقات در رابطه با سیستم عصبی و نقش آن در بزهکاری صورت گرفته است. در این بره لئوته[6] معتقداست که سیستم عصبی پسران در مراحل اولیه رشد از سیستم عصبی دختران  بیشتر آسیب پذیر است و این امر در اختلاف بزهکاران بزهکاری زنان موثر می باشد.[7]

تحقیق دیگری که روی تاثیر اختلالات هورمونی در رفتار بزهکارانه زنان انجام گرفته است تلاش می کند که این موضوع را به اثبات برساند که نوعی رابطه معنا دار بین فعالیت های قبل و بعد از قائدگی زنان در رفتار پرخاشگرانه و در نتیجه ارتکاب جرم از آن ها وجود دارد. این تحقیق اظهار می دارد که افسردگی های بوجود آمده بعد از تولد کودک عامل اصلی فرزندکشی توسط مادران آن است یعنی در اثر تغییر و تحول زیستی که رد زنان به خاطر فعالیتهای هورمونی به وجود می آید. احتمال کشیده شدن آن به سمت رفتارهای مغایر با قانون وجود دارد.[8]

 

 

 

بند اول: نظریات سزار لمبرزو

سزار لومبرزو پزشک ایتالیایی از اولین افرادی بود که مطالعه پدیده بزهکاری را از دیدگاه معلوم تجربی مدنظر قرارداد. مطالعات از تحولات مهمی در مورد جرم شناسی در برداشت. چرا که دیگر نگرشهای فلسفی نسبت به جرم معلوم نبود. بلکه تاکید بر روی مجرم بود عامل بزهکاری را باید در خود بزهکار جست و جو نمود. بدین ترتیب جرم شناسی کلاسیک دچار تحول شد. مهمترین ویژگی این جریان تغییر رویکرد از اندیشه به عمل است. مطالعه روی مجرم قبل از تحقق جرم و بعد از آن مهم ارزیابی می گردید. عدم توجه به کارکرد دستگاه عدالت کیفری با فرض اینکه آن ها به وظایف خود عمل کنند. از نکات بارز این جریان بود .

در واقع لومبرزو یکی از پایه گذاران رویکرد کلاسیک دانست. چراکه آنها با اصل قرار دادن خود مجرم و محیط طبیعی و اجتماعی او در صدد یافتن علت پدیده بزهکاری دور از مسائل ماورالطبیعه بلکه بر خود مجرم و محیط دور مجرم بودند.

لومبرزو با نوشتن کتابی تحت عنوان زن بزهکار، زن روسپی، زن بهنجار بزهکاری زنان را مطالعه نمود. توجه او بیشتر به بزهکاری مردان متمرکز بود. او با تحقیق دور مساله روسپیگری زنان به این نکته پی برد که جرمهای جنسی نزد زنان نمایانگر رفتار مجرمانه آنان است از دیدگاه او زنان جرایم خشونت آمیزی نمی کنند چون فیزیولوژی و ویژگی های جسمانی آنان مانع از ارتکاب این قبیل اعمال می شود.

با مطالعه تجربی بر روی 383 جمجمه جنایتکار مرد، و 518 بزهکار زنده نتایج جالبی را بدست آورد. او در تحقیقات خود را از جامعه شناسی، زیست شناسی، تشریح تطبیقی، ریاضی و روانشناسی بهره جست و آنها و ساختار ژنتیکی زنان معتقد بود که افراد جامعه مجرم دارای ویژگی های متمایز از سایر افراد جامعه می باشند. مثلا این مجرمین دارای سر و سینه این برجسته و آرواره های بر آمده تر می باشند.

از نظر او انسان جنایتکار در اجتماعات تحول یافته ما تجدید حیات انسان وحشی بی سر و سامان اولیه است.[9]

انسان جنایتکار از نظر او میل طبیعی بسیار شدیدی به ارتکاب جرم دارد.[10] او هرچند در ابتدای تحقیقات خود برای توصیف نظراتش به آثار باستان شناسی روی آورد و از مردان خونخوار تاریخ یاد کرد. اما بعدها به این نتیجه رسید انسان شناسی تجربی به آمار و ارقام نیاز دارد. او به طور کلی بزهکاران را به 5 گروه تقسیم نمود که به این شرح بود:

1) جانی مادرزادی ( بالقوه)

2) جانی مختل المشاعر

3) جانی به عادت

4) جانی حرفه ای

5) جانی اتفاقی یا شهوانی

جانی مادرزادی نوعی سیر قهقرایی یا رجوع فرد به حالت انسان اولیه (که نوعی انسان وحشی بودند) است. این مسیر به خاطر عوارضی است که مانع از تکامل انسانی می شود. او جانی بالفطره، را موجوداتی بدون کنترل مانند جانوران، وحشیان و کودکان مقایسه می کند. به عنوان مثال همانطوری که کودکان در رفتار و گفتار به دروغ علاقه دارند در مورد جانیان بالفطره هم این چنین بود.

او معتقد بوده است باید در مورد چنین تبهکاری اقدامات تامینی واجبی بکار برد و در صورت لزوم با اعدام اورا از جامعه طرد کند. در رابطه با بزهکاری زنان او معتقد بود که اگر به طبیعت و ماهیت زن توجه کنیم. خواهیم دید که زنان انسان های منطقی هستند. او زنان بزهکار را از نظر زیست شناسی بیشتر به مردان شبیه می دانست تا زنان دیگر. از نظر او ماهیت بیولوژیکی زنان در حالت کلی مخالف با ارتکاب جرایم می باشد. بزهکاری زن از نظر او یک استثناء است چرا که برخلاف طبیعت بیولوژیک خود عمل کرده است. از نظر او زنان بزهکار به خاطر اینکه در مراحل پست تر تکامل باقی مانده اند. مجرمین پست تری می باشند. او لمبروزو معتقد بود که مجرم بالفطره زن با مجرم بالفطره مرد هیچ تفاوتی ندارد.

احساسات، فریبکاری، حیله گری و اغواگری از خصایص چنین افرادی است[11]. زنان نوعی حالت بچگی دارند از نظر اخلاقی ناقص ترند. به همین دلیل تعصب پایین داشته و هوش پایین آن ها موجب کاهش رفتار انحرافی آن ها می شود. این ویژگی های زنان بیشتر با روحیه مادر بودن عجین است. نقش مادر بودن به عنوان عامل خنثی کننده عمل می کند اما در برخی موارد استثنایی زنان از این نقش منصرف شده و به سوی رفتار انحرافی سوق می یابند. در جای دیگر لومبرزو و براین باور است که زنان نسبت به مردان ذاتا محافظه کارند و این محافظه کاری سبب می شود که بیشتر از مردان پیرو قانون بوده و کمتر مرتکب جرم شوند. او علت اصل بر بزهکاری زنان را دغدغه های جنسی آن ها می داند. چرا که آنان با ویژگی های جسمانی خود با برانگیختن غریزه جنسی مردان موجبات چشم پوشی از گناهان را فراهم می سازند. لومبرزو درکتاب زن بزهکار و زن روسپی تاثیر مراحل فیزیولوژیکی زنان در خلق و خوی او را درسه مرحله یادآور می شود.

الف: اوقات خاص فیزیولوژیک زنانه که عبارتند از بلوغ و عادت ماهانه در دوران یائسگی. دوران حاملگی. برخی تحقیقات نشانگر افزایش تحریک پذیری، بی ثباتی و پرخاشگری زنان در این دوره ها است  و در نتیجه بزهکاری آنان افزایش می یابد.

ب) توانایی های فیزیکی و جسمانی زنان، ضعف فیزیکی زنان از علل کم بودن بزه کاری، آنان در مقایسه با بزهکاری مردان است. هرچند این دیدگاه با انتقاد جرم شناسان بعدی مواجه شد.

ج) اختلالات کوروزومی: به خاطر بروز چنین اختلالاتی احتمال بزهکاری در زنان به شدت افزایش می یابد. مبحثی که لومبروزو ایجاد کرد نگرشی بود، که متاثر از یافته های علوم زیست شناسی، ستاره شناسی، علم شیمی بود. سوالی که او مطرح کرد این بود که اگر نظریات علمی برای مطالعه طبیعت به کار می رود چرا برای تبیین رفتار انسان به کار گرفته نشوند.

به طور کلی می توان نتیجه گرفت که لومبروزو برای زنان بزهکار چند مشخصه بارز را مدنظر قرار می دهد که به این شرح می باشد:

1)زنان اصولاً محافظه کارترند. علت این تساسل را باید در عدم تحرک و انزوای آنها در محیط خانگی دانست.

2)نقش زنان نقشه های اجتماعی متفاوتی در مقایسه با مردان دارند نقش زنان محدود به محیط خانگی است. بنابراین انتظارات کمی از آنان است.

3)برخی خصوصیات هورمونی در مغز و سایر اعضای بدن زنان نسبت پیدایش عوارض روانی و مشکلات جنسی در زنان می شود.[12]

 

 

 

بند دوم: نقد نظریات سزار لومبروزو

مشخصه ی بارز تحقیقات سزار لومبروزو و توجه به آناتومی و ویژگی های افراد بزهکار بود. نگاه یکجانبه و عدم توجه به سایر عوامل باعث انتقادات فراوان از او شد. به طوریکه انکریکوفری شاگرد لومبروزو که ابتدا عقایدات را تایید می نمود در نهایت اظهار داشت که بزه کاری معلول تجمع و ترکیب عوامل فردی و اجتماعی است. درحال حاضر هیچ پژوهشگری وجودزن جرم زا یعنی زنی که مجرمین را از دیگران متمایز سازد، تایید نمی کند[13]. هرچند برخی تحقیقات جرم شناسی ثابت می کند نتیجه ای که لومبروزو بدست آورده بود با شتاب زدگی بوده یعنی بر تجربیات علمی کافی استوار نبود.

توسعه علوم و فنون و بهره گیری از شیوه های علمی درانجام تحقیقات جرم شناسی ثابت می کند نتیجه ای که لومبروزو بدست آورده بود با شتاب زدگی بوده یعنی بر تجربیات علمی کافی استوار نبود. زیرا نقائص خلقت آدمی هرچند که با مجرمیت بی مناسبت نیستند ولی نمی توان به طورحتم آنها را زمینه ساز مجرمیات افراد دانست.[14] انکریکوفری پدر جامعه شناسی جنایی درباره تفکر لومبروزو معتقد است که عقاید او دارای نقص کلی هستند. چراکه شامل تمام گروه های مجرمانه نمی شود. نظریه او کلیت ندارد، به عنوان نمونه در بزهکاران اتفاقی نابهنجاری ارثی به ندرت مشاهده می شود و یا درمیان تبهکاران مادرزادی اگرچه در مواردی این نابهنجاری زیستی مشهود است ولی  در یک بهای دیگر این دسته از تبهکاران علائمی از بیماری اختلالات مرضی و جسمی و روحی وجود دارد که لومبروزو به آنها توجه نکرده است. این دیدگاه لومبروزو که بیماری صرع یکی از عوامل اصلی بزهکاری است. با انتقاد انکریکوفری مواجه شد. او بر این باور بود که تمام بزهکاران مصروع نیستندو از سوی دیگر صرع با وراثت منافات ندارد. به نظر می رسد ارتباطی بین تبهکاران و نقایص خلقت یا بیماری صرع با وراثت وجود نداشته باشد. چراکه آنها شرایط لازم و کافی برای بزهکاری نیستند.

درست است که نظریه لومبروزو محرکی بود برای پژوهش و بررسی ها درباره شخصیت مجرمان و توجه به این نکته که وراثت نیز به اندازه محیط اجتماعی در وقوع یک رفتار مجرمانه موثر است.

انتقاد از عقاید لومبروزو و طرز نگرش او پدیده بزهکاری را تا حدودی تغییر داد. به طوریکه او اثر وراثت را محدود به مجرمین مادر زادی نموده بنابراین می توان نتیجه گرفت هرچند تحقیقات لومبروزو مقدمه ای بر نگرش تجربی و علمی نسبت به پدیده مجرمانه بود اما تاکید بیش از حد او بر عوامل زیستی به ویژه در رابطه با بزهکاری زنان نمی تواند قابل دفاع باشد. چه آنجا که بزهکاری زنان را استثنایی بر بزهکاری مردان می پندارند و چه آنجایی که دغدغه های جنسی آنان را مهمترین علل بزهکاری زنان می داند.

گفتار دوم:رویکرد روان شناختی

یکی از رویکرد هایی که در تبیین بزهکاری زنان و مردان همواره مدنظر بوده است  رویکرد روان شناختی است.بر این اساس علت بزهکاری را در مسایل روانی افراد جستجو کرد.به عنوان مثال چنین استدلال کردن که رو آوردن زنان به جرایم جنسی به خاطر اختلالات روانی آن ها مانند عقب ماندگی ذهنی،تدوین یافته نبودن شخصیت و تلفیق پذیر بودن انان است.[15]روان شناسان جنایی در تبیین این پدیده معمولا دو عامل محیط و وراثت را در نظر می گیرند.همچون جامعه شناسان که معتقدند که عوامل مربوط به رفتار افراد در محیط باعث بزهکاری می شود و بیشتر روی موضوع یادگیری و رفتار بزهکاران تاکید می کنند.زمینه تاریخی این رویکرد به نظریه فروید بر میگردد.او برخی عوامل روانی ماننداضطراب،بی ثباتی شخصیتی و عواطف منفی را از عوامل مستعد برای بزهکاری می داند.زنان و مردان با هم تفاوت های مهمی دارند.هم چنان که تفاوت های رفتاری و فیزیکی بسیاری بین آن ها حکم فرماست.

مردان بیشتر دارای احساساتی مبارزه جویانه و غوغاگرایانه هستند. در مقابل زنان ارام و ساکت تر هستند. زنان پر هیجان تر از مردان می باشند و بیشتر زینت و آرایش علاقه و محتاط تر از مردانند. زن در علوم استدلالی و عقلانی به پای مرد نمی رسد ولی درادبیات و نقاشی و هرچیزی که مربوط به احساسات و ذوق است دست کمی از مردان ندارد. وجود حالات عاطفی، اداراکات عقلانی را متاثر می سازد. هرچقدر عواطف قوی تر باشد تاثیر و تاثر بیشتر خواهد بود به همین دلیل علی رغم آنکه زن و مرد در آفرینش مساوی هستند ولی زنان به دلیل قدرت عاطفی بیشتر از شکوفایی عقلانی کمتری برخوردارند. فروید با تبیین تفاوت های روانشناختی زنان و مردان به این نتیجه رسیده که زنان گرایش طبیعی به حسادت نسبت به سلطه مردان در جامعه به علت تفاوت های ذاتی آنها با مردان دارند. همین امر می تواند منجر به خلق مشکلات رفتاری زنان شود. او همجنس گرایی نمونه ای از این مشکلات رفتاری زنان می داند. لذا سعی می کند روابط بین تفاوت های جنسی و رفتار انحرافی را براساس رویکرد زیستی و روانشناختی تبیین نماید. برخی آزمونهای روخوانی و درک مطلب را ثابت می کنند که دختران به لحاظ گفتاری توانمندی بیشتری نسبت به پسران دارند همین امر باعث پرخاشگری بیشتر آنان در مقایسه با پسران می شود.[16]خرید و  دانلود فایل پایان نامه ارشد : ارتباط بزه دیدگی با بزهکاری زنان با فرمت ورد (DOC)

در رابطه با نقش روانی و تاثیر آن در رفتار بزهکاری تحقیقات بسیار صورت گرفته است. در مورد زنان بزهکار به این نتیجه رسیدن که ناسازگاری فردی که ریشه در ضعف و کاستی های روانی دارد موجب بزهکاری است. از جمله بحران هویت و تعارض میان مادر ودختر. این دختران با زندگی در محیط خشونت آمیز دارای تصویر منفی از پدر و مادر محیط خانواده و اجتماع بوده اند. دختران به خاطر عدم ارضای نیازهای عاطفی واکنش پرخاشگرایانه از خودشان می دادند. از نظر او پسران در مقایسه با دختران از نظر روانی توانایی کمتری برای سازگار کردن خود با محیط و اوضاع و احوال پیرامون خود دارند. در نتیجه بیشتر از دختران در وضعیت های متعارض قرار گرفته و در نتیجه بیشتر مرتکب بزه می شوند. بزهکاری زنان منعکس کننده شخصیت پرخاشجویانه آنان است. یکی دیگر از مفاهیم روان شناختی مسئله ترس و اضطراب و عزت نفس است. در رابطه با ترس و اضطراب باید گفت که بر اساس مطالعات دختران مضطرب تر و هراسناک تر از پسران هستند اضطراب نزد زنان بیشتر است. همین مسئله می تواند زمینه ساز نابهنجاری ها و رفتارهای انحرافی در بین آنها باشد. عزت نفس در دوران نوجوانی بسیار کاهش می یابد و این میزان در مورد دختران بیشتر از پسران است. برخوردهای تبعیض آمیز از علل اصلی این مرحله می باشد که می تواند زمینه ساز ومستعد کننده رفتارهای انحرافی نزد دختران و پسران باشد.

مطالعات روان شناختی نشان می دهد که سهم عوامل روانی به ویژه ترس، اضطراب، عواطف، پرخاشگری و ... را در وقوع رفتار بزهکارانه مهم و اثر گذار می داند.

[1] Delapvrta

[2] Pytaval lavater

[3] سلامی، جعفر، اساس و مبانی جرم شناسی، جلد اول، تهران .انتشارات جاودانه، چاپ اول، 1387، ص 10

[4] Viliam sheldon

[5] krachmer

[6] Leaute

[7] کی نیا، مهدی، مبانی جرم شناسی، جلد اول،تهران0 انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم، 1373، ص 155

[8] وظیفه، علیرضا، جنسیت بزهکاری، ص 58

[9] کی نیا، مهدی، مبانی جرم شناسی، ص 390

[10] نجفی توانا، علی، جرم شناسی ، جلد اول، تهران، انتشارات نشر آموزش و سنجش ، چاپ سوم، 1384، ص 146

[11] ممتاز، فریده، انحرافات اجتماعی، جلد اول، تهران، نشر شرکت سهامی انتشار، چاپ اول، 1381، ص 180

[12] سماواتی، آذر، مجید. آسیب شناسی اجتماعی ایران، جلد اول تهران، انتشارات نوبل، چاپ دوم 1371 ص 139

[13].دادستان، پریرخ، روانشناسی جنایی، جلداول، تهران، انتشارات سمت، چاپ اول 138.20، ص 55

[14]سیاسی ، علی  اکبر. روانشناسی جنایی. جلد اول، تهران. انتشارات کتابخانه ای 0چاپ دوم 13430.ص15

[15][15]سلیمی.علی و محمد داوری.جامعه شناسی کجروی.جلد اول.تهران.انتشارات پژوهشکده حوزه و دانشگاه.چاپ اول1380.ص304

[16] بار، دیون .جنسیت روانشناختی و ترجمه حبیب احمدی و بیتا شاپق. جلد اول .شیراز. نشر نوید.  .چاپ اول .1383. ص 43


برچسب: ،
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۳۰ مهر ۱۳۹۷ساعت: ۰۸:۵۰:۵۵ توسط:محمد موضوع: نظرات (0)